فراموشی

ساخت وبلاگ
اینجا رو درست کردم که از دردهام بنویسم .من دختری هستم که ۳۳ سالمه ، پرستارم ، مبتلا به بیماری پسوریازیس و حدود دو سال مبتلا به تیک‌عصبی شدم . انقد که تیک عصبی صورتم اذیتم کرد بیماریم اذیتم نکردگاهی به خودکشی فکر میکنم .تیک عصبیم از زمانی شروع شد که از دوس پسرم دو سال پیش جدا شدم . یک سال باهاش دوست بودم و یک سال زجر کشیدم چون اصلا دوستم نداشت و من در تمنای نگاه و محبتش بودم وقتی به این نتیجه رسیدم که باید ازش جدا بشم تیک عصبی صورتم شروع شد و تا الان با منهواقعا با این دو بیماری من باید چیکار کنم ؟!۳۳ ساله هستم و احساس میکنم دیگه برای من زندگی تموم شدهغمگین و افسرده ام و قرص های که مصرف میکنم تیک عصبیم رو کنترل نمیکنه فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 0:06

می‌خوام اینجا بنویسم شاید کمی آرومتر و رهاتر شدم . شاید یه روزی بهبود پیدا کردم و منم مثل تمام دخترای دیگه به آرزوهام رسیدم .. فراموشی...
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 0:06

از امشب تصمیم گرفتم دوز قرصی که واسه تیک عصبیم میخورم رو بیشتر کنم . می دونم که فردا بیماری پوستیم به خاطر افزایش دوز قرص اعصاب بدتر میشه همه دنبال زیبایی هستند ،‌ دنبال زیبا کردن خودشون اونوقت من تو ۳۳ سالگی درگیر بیماری هایی هستم که تمام ظاهرم رو درگیر کرده دلم شکسته ، غمگین و ناراحتم . جوونی من داره با این بیماری هام حروم میشه . منم مثل بقیه دلم میخواد عروس بشم و ازدواج کنم ولی اسم خاستگار که میاد میترسم برم ببینمش و تیک عصبیم رو ببینه و پا به فرار بذاره . تازه اگر تیک عصبیم رو ببینه و بپذیره تو مرحله بعد باید بهش بگم با بیماری پوستی دست و پنجه نرم میکنم که حتما دیگه پا به فرار می‌ذاره خدایا این حق من نبود . سال ها درگیر بیماری مادرم بودم ازش پرستاری کردم خون دل خوردم حالام دارم خون دل بیماری های خودم رو میخورم خدایا تو چه میفهمی تیک عصبی یعنی چی وقتی یک بهم زل میزنه که تیک عصبی صورتم بزنه و به روم بیاره که تیک دارم . مگه من آدم نیستم ؟ دل ندارم ؟ خدایا چرا با من از این کارا می‌کنی فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 0:06

امسال پدر بزرگم به بهانه کرونا به دختراش عیدی ندادحتی به مادر من که ازشون دوره هم نداداخه کرونا اومده اون عابر بانکتو که ازت نگرفتن ! چیا رو بهم ربط داده ؟میتونست با 50 هزار تومن نه بیشتر دل مادر منو فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

از سال 98 مینویسم که چکارا کردماولین کار بعد عید 98 از دانشگاهم زدم و مادرمو بردم پیش پزشکش که واسش مثل من امپول بنویسه که بستریش کردن و یادم نمیره چقدر استرس داشتم بابت اینکه یه وقت تو ازمایشاتش مورد فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

خدایاممنونم . انقدر بهم دادی که هر چقدر کفر بگم بازم اخرش میگم خدایا شکرت بازم شکرت . شکرت مادرم میتونه مثل همه ی ادمای دیگه زندگی کنهشکرت مادرم میتونه یه تیکه ساندویچ بخوره . میتونه یه تیکه پیتزا بخو فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

پارسال عید از پسر فامیلمون نوشتم که تو مهمونی چقدر بهم نگاه می کرد پدرم مادرم متوجه این نگاه شدن و از طریق  عروسشون متوجه شدیم انگار بدشون نمیاد من عروسشون بشم . اون پسرم پرستاره . امین رفته بود خواست فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

تو زندگیم دو بار خیلی شکستم یه بار به خاطر امین بود وقتی رفت و تحقیر شدمیه بارم چند وقت پیش بود که دوستم منو با یکی از دوستای دوس پسرش اشنا کرد . وقتی دیدمش خیلی به دلم نشست فکر می کردم چقدر خوب که بع فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

من از بیماری مادرم یه جور زجر کشیدم از اخلاقش یه جور دیگه .اخلاق و رفتار تند و خاصی داره من که دخترشم گاهی ازش فراری میشم و دلم میخواد یه جایی برم که واسه چندین روز نبینمش و به ارامش برسم اگه ازدواج ک فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54

از اذر 97 من هر وقت دلم گرفت اومدم اینجا فقط نوشتم که آروم بشمخیلی از تنهاییم نوشتم . خیلی گله کردم از این همه تنهاییم . خیلی نوشتم خدایا تا کی ؟ . خیلی نوشتم خدایا تمومش کن . خیلی نوشتم خسته شدم دیگه فراموشی...ادامه مطلب
ما را در سایت فراموشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khubmishavam بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:54